- لگد افکندن
- لگد پراندن ستور، لگد انداختن
معنی لگد افکندن - جستجوی لغت در جدول جو
- لگد افکندن
- جفتک انداختن، زیر بار نرفتن امتناع کردن از قبول امری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لرت افکندن
فال کلند زدن
در قدیم رسم بود که زنان چون به فال گوش می ایستادند افسونی خاص بر کلید دمیده بر سر راه می انداختند
ته نشین شدن درد شراب
لنگر انداختن: بدریایی که همچون نوح من افکنده ام لنگر سفینه بر سر موجش بود تابوت ساحلها. (محمد قلی بیک سلیم آنند لغ)
انداختن گل، سرخ شدن گونه ها همچون گل گل انداختن: سرخی رخساره آن ماهروی بر دورخ من دو گل افکند زرد. (فرخی)